یک فنجان درد قدیمی مهمان من باش
...کنار من بنشین
ميان اين همه غم خسته از زمان و زمين
نميدهد دگرم جز تو هيچ كس تسكين
پس از تو حسرت پرواز ماند و اندوه
دو بال خسته و خونين رها به روى زمين
كدام شعر پس از تو جوانه خواهد زد؟
ميان باغ دلم اى همواره سبز ترين
شكوه باغ مرا وحشت مدام مبر
بهار عمر مرا دست انتقام مچين
كجاست سمت رهايى كجاست سمت بهار
بگو پرنده زخمى پرنده غمگين
بگو نرفته اى و خواب بود اين همه آه...
دوباره شاد و غزلخوان كنار من بنشين
امید
خستم
خسته م مثل یه قایق شکسته م که چشم رو درد دنیا بسته م
چشای بسته تو کی میبینه غصه ی منو
خسته م که دیگه کوله بارو بسته م غم تو میمونه رو دستم
چه بد دادی جواب گریه ها و غصه خوردنو
دلت نخواست بمونی و باهام یه حس تازه تر بسازی
دلت نخواست خطر کنی بیای
همش می ترسیدی ببازی دلت نخواست
نگو نشد میشد اگه می خواستی اما رفتی با اینکه خسته م اما عاشقم
دلم می خواست یجور دیگه میشد ته مسیر زندگیمون
دلم می خواست تا آخرش یه ریز ادامه داشت عاشقیمون
دلم می خواست تموم نشه نری تو بهترین از هر کی دیدم حالا می فهمم عاشقم
خسته ام تو نیستی من همیشه هستم
برات مهم نیست حتی یکم که کشتی دل من اینجوری به غرق گل نشست
خسته م برای تو یه حس مبهمم آخه چی میدونی تو از غمم
چجوری تو نفهمیدی چی میشه خیلی فاجعه س
دلت نخواست بمونی و باهام یه حس تازه تر بسازی
دلت نخواست خطر کنی بیای
همش می ترسیدی ببازی دلت نخواست
نگو نشد میشد اگه می خواستی اما رفتی با اینکه خسته م اما عاشقم
دلم می خواست یجور دیگه میشد ته مسیر زندگیمون
دلم می خواست تا آخرش یه ریز ادامه داشت عاشقیمون
دلم می خواست تموم نشه نری تو بهترین از هر کی دیدم حالا می فهمم عاشقم
شاید...
دیشب را تا صبح بدنبالت گشتم
لابه لای تمام خاطرات گذشته...
تمام خوبهایم را ورق زدم...
لحظه به لحظه اش را...
رد پایت همه جا جاریست...
اما...
دوباره تکرار داستان همیشگی
نبود تو و انتظار من...!!!
امروز را هم دوباره دنبالت می گردم......مثل همه روزهای نبودت!!!
امروز هم سراغت را از تمام برگ ها می گیرم...!
شاید برگی را از قلم انداخته باشم!
دیگر نگو برنمیگردی!
آنقدر بی خیال از بازنگشتنت گفتی،
که گمان کردم سر به سر ِ این دل ِساده می گذاری!
به خودم گفتم
این هم یکی از شوخی های شاد کننده ی توست!
ولی آغاز ِ آواز ِ بغض ِ گرفته ی من،
در کوچه های بی دارو درخت ِ خاطره بود!
هاشور ِ اشک بر نقاشی ِ چهره ام
و عذاب ِ شاعر شدن در آوار هر چه واژه ی بی چراغ!
دیروز از پی ِ گناهی سنگین، گذشته را مرور کردم!
از پی ِ تقلبی بزرگ، دفاترِ دبستان را ورق زدم!
باید می فهمیدم چرا مجازاتم کرده ای!
شاید قتل ِ مورچه هایی که در خیابان
به کف ِ کفش ِ من می چسبیدند،
این تبعید ناتمام را معنا کند!
ا شیشه ای که با توپ ِ سه رنگ ِ من،
در بعدازظهر تابستان ِ هشت سالگی شکست!
یا سنگی که با دست ِ من
کلاغ ِ حیاط ِ خانه ی مادربزرگ را فراری داد!
یا نفری ِ ناگفته ی گدایی، که من
با سکه ی نصیب نشده ی او برای خودم بستنی خریم!
وگرنه من که به هلال ابروی تو،
در بالای آن چشمهای جادویی جسارتی نکرده ام!
امروز هم به جای خونبهای آن مورچه ها،
ده حبه قند در مسیر ِ مورچه های حیاطمان گذاشتم!
برای آن پنجره ی قدیمی شیشه ی رنگی خریدم!
یک سیر پنیر به کلاغ خانه ی مادربزرگ
و یک اسکناس ِ سبز به گدای در به در ِ خیابان دادم!
پس تو را به جان ِ جریمه ی این همه ترانه،
دیگر نگو بر نمی گردی!
وقتی تو نیستی
وقتی که تو نیستی پیشِ نگاهِ من
دنیا میشه تاریک، تهرون میشه لندن
بارون میاد شُر شُر، یکریز و بیوقفه
روزنامهها خالی، رادیو بیحرفه...
وقتی که اخمویی طوفانیه دریا
صاعقه میباره، ویرون میشن پلها
زلزله، قحطی، جنگ، دنیا رو میگیرن
صدها جَریب جنگل یک شبه میمیرن...
وقتی که غمگینی کشتیا غرق میشن
گنجشکا دلمُردن، مردم با هم دشمن
پنجرهها خاموش، تقویم عزاداره،
کسی نمیخنده، چاپلین هم بیکاره...
اما زمانی که میگی منو میخوای،
وقتی که بعد از قهر سراغِ من میای،
خوشبختِ خوشبختیم، من و تو و مردم
قسمت میشه لبخند، قسمت میشه گندم...
خدا هم میخنده، وقتی که تو شادی
روزنامه پُر میشه از حرفِ آزادی
رادیو میخونه «مرا ببوسو» باز
یک ماه مُرَخَصی میدن به هر سرباز...
خلاصه دنیا رو چشمات میگردونن
گنجشکا هر روز صبح واسه تو میخونن
لبخندت تفسیر شعرای مولاناس
با تو دلم گرمه، بیتو جهان تنهاس...
سهم من؟؟؟
دست ها بالا بود
هر كسى سهم خودش را طلبيد
سهم هر كس كه رسيد داغ تر از دل من بود ولى
نوبت من كه رسيد سهم من يخ زده بود
سهم من چيست مگر؟
يك پاسخ
پاسخ يك حسرت
سهم من كوچك بود
قد انگشتانم
عمق آن وسعت داشت
وسعتى تا ته دلتنگى من
شايد از وسعت آن بود كه بى پاسخ ماند....
این رسمش نبود
دوسم داشتی یادش بخیر
خیلی نشده بخوادیادت بره
بامن که نشدولی یادت باشه
مادر که شدی معرفت یادش بده
بهش بگو به این آدما دل نبنده
هرکی گفت بهش دوست دارم بخنده
از عشق بگو حقیقتو بگو
بزار بفهمه این دنیا بی رحمه
من تو دیروز فردامو دیدم
که پاییز میادو باس برگامو بچینم
این رسمش نبود
دوسم داشتی یادش بخیر
خیلی نشده بخوادیادت بره
بامن که نشدولی یادت باشه
مادر که شدی معرفت یادش بده
بهش بگو به این آدما دل نبنده
هرکی گفت بهش دوست دارم بخنده
از عشق بگو حقیقتو بگو
بزار بفهمه این دنیا بی رحمه
من تو دیروز فردامو دیدم
که پاییز میادو باس برگامو بچینم